آیا وقت آن شده که به "زندگی" سلام کنم؟

متن مرتبط با «سخت» در سایت آیا وقت آن شده که به "زندگی" سلام کنم؟ نوشته شده است

بالاخره رسیدم... ولی به چه سختی!

  • همیشه دوست داشتم پول روی پول بگذارم و برای خریدن یک وسیلۀ جدید پس انداز کنم! یکجا داشتنِ پولش و خریدنِ آنی، اصلاً به من نمی‌چسبد! دوست دارم برای چیزی که لازمش دارم، پول پس‌انداز و برنامه‌ریزی کنم؛ انگار اینجوری کِف و لذتش بیشتر است. این که به‌مرور و در گذر زمان، خانه و زندگی‌ات را کامل‌تر کنی و از این کامل شدن لذت ببری.در لباس خریدن هم همین جورم. اجزای لباس‌ها و تیپ‌های مختلف را به‌مرور، سر صبر و طی چند سال با هم هماهنگ می‌کنم. مثلاً امروز برای کاپشنی که چند سال قبل گرفته بودم، یک شالِ هماهنگ و همرنگ خریدم. ترکیبِ رنگ‌ها و لباس‌ها هم که علاقه و استعدادِ آشکار من بوده و هست.البته بخش بزرگی از این سبک زندگی هم به کوچک و کوچک‌تر شدنِ جیبم و بالا رفتنِ سرسام‌آورِ قیمت‌ها مربوط است که طبعاً نمی‌توان خیلی چیزها را یک‌جا خرید؛ اما اگر ازنظر بودجه هم مشکلی نداشتم، فکر می‌کنم باز هم همین شیوۀ فعلی را ترجیح می‌دادم.گاهی باید پا گذاشت روی ترمز ماشین زندگی و کمی آرام‌تر و باحوصله‌تر پیش رفت...گاهی باید چایِ زندگی را به‌جای ریختن در چای‌سازهای ثانیه‌ای و زودجوش، در قوری‌های چینی و با آبِ سماور و کتری درست کرد و اجازه داد که خوب دم بکشد...گاهی شاید بهتر باشد بگذاریم غذای زندگی به‌جای زودپز، توی قابلمۀ مسی بپزد و خوب جا بیفتد...گاهی باید بزنیم بغل جاده و راه رفتن و تغذیۀ یک کفشدوزک روی بوتۀ ارغوان را تماشا کنیم...پازلِ چندین هزارتکه‌ای زندگی را باید خودمان بسازیم و از کشف کردن هر قطعه‌اش غرق لذت و شادی شویم؛ حتی اگر قطعه‌های بعضی روزها سیاه و تاریک است، پیدا کردنِ جای درستشان، ارزشِ رسیدن به تصویرِ زیبای نهایی را دارد.برچسب‌ها: من همه هستم, مینیمالیسیم +  جمعه بیست و چهارم آذر ۱۴۰, ...ادامه مطلب

  • سخت و آسون گذشت

  • همیشه خوشحال و شاکرم بابت اینکه عاشق یاد گرفتن بودم و هستم.من عاشق مدرسه رفتن بودم. مهر ماه همیشه برای من با ذوق و شوق همراه بوده و هست. ذوق کتاب‌های مدرسه، جلد کردنشون، بود کردنشون، ذوق گرفتن برنامۀ درسی، ذوق جمع کردن برنامۀ فردا از شب قبل، مشق نوشتن، منتظر رسیدن سال چهارم دبستان شدن که بتونم با خودکار مشق‌هامو بنویسم، ذوق پیاده‌روی با مادربزرگ تا مدرسه، اردو رفتن، خوردن قره قوروت و تمبر هندی و پفک و بستنی و نوشمک توی مسیر برگشت، و....خوشحالم که روزهای خوب مدرسه رو توی خاطراتم دارم.هنوز هم عاشق یاد گرفتنم، اما امسال خوشحالم از اینکه اول مهر شده و من مجبور نیستم برم سر کلاس‌های دانشگاه :)برچسب‌ها: دفتر خاطره +  چهارشنبه سی و یکم شهریور ۱۴۰۰ساعت 22:44   آناهید  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • خزان سخت

  • فکر می‌کردم یه سفر دو روزه س... ولی شد یک ماه!یک ماهِ سخت... پر از چالش... پر از تغییر و پر از دل کندن و از دست دادن. پر از دوراهی‌های اخلاقی و معذوریت‌های اجتماعی.هنوز هم اداره داره و نمی‌دونم تهش چی میشه... +  چهارشنبه بیست و ششم آبان ۱۴۰۰ساعت 16:1   آناهید  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها