ح س ر ت

ساخت وبلاگ
 

آدم های بزرگ زیادی در اطراف ما زندگی می کنند؛ ولی اغلب ما، چون زیادی کوتوله هستیم و هم زمان توهم بزرگی هم داریم، آنها را نمی بینیم و حتی بدتر از ندیدن... به کوچکی و حقارت متهمشان می کنیم.

من هم این اشتباه نابخشودنی را کرده ام و خودم را به خاطرش نمی بخشم و این نبخشیدن هیچ فایده ای هم ندارد!

روحم از اشتباهاتی که کرده ام کدر شده و پاکی و زلالی گذشته را ندارد! غبار مادی شدن تمام دنیایم را گرفته.

خوش به حال آدم هایی که تنها هستند... تنها می مانند... سکوت می کنند...

و با باز نکردن بی موقع دهانشان یا رها نکردن رشتۀ مسموم افکار و توهماتشان، آرامش ازلی و ابدی را برای خود فراهم می کنند. البته همین رفتار آنها هم قطعا برایشان عذاب آور است ولی خوشا به آنها که این عذاب را تحمل می کنند و بزرگ می مانند و بزرگ تر می شوند.

و بدا به حال من...

و افسوس و حسرت به خاطر آن روزها، آن کارها و آن حس ها....

و چیزی درست نمی شود؛ مخصوصا چیزی که بدجوری خراب شده.

و همانا انسان در رنج و سختی آفریده شده...

و خودش این رنج و سختی را برای خودش بیشتر و شدیدتر می کند....


برچسب‌ها: ده سال بعد از حال این روزام آیا وقت آن شده که به "زندگی" سلام کنم؟...
ما را در سایت آیا وقت آن شده که به "زندگی" سلام کنم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aramtarazdarya بازدید : 119 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 3:01