هر شب قبل از خواب...
درست زمانی که خیلی خسته ام...
انبوهی از موضوعات مختلف که دوست دارم درباره همۀ آن ها برایت بنویسم، به ذهن ِ خسته ام هجوم می آورند...
و درست همان جاست که دوباره احساس می کنم در آینده ای نه چندان دور... حتما نویسندۀ بزرگی خواهم شد!
خودم را روی سن، پشت ِ تریبون ِ جشنواره های داخلی و حتی بین المللی می بینم که در مورد کتابم صحبت می کنم و اینکه چقدر عاشق " ایران " و " نوشتن " هستم.
خودم را تصور می کنم و لذت می برم از این که در آن سالن، تو هم بین مهمان ها نشسته ای و برایم کف می زنی!
لذت ِ بودن با تو... حتی بیشتر و قشنگ تر از لذت ِ یک نویسندۀ بزرگ بودن است!!
......
صبح که از خواب بیدار می شوم...
نویسندۀ بزرگی نیستم...
اما
هنوز هم
از بین آن همه مهمانی که برای جشن ِ کتاب من آمده بودند...
فقط " تو " را دوست دارم!!
برچسب : نویسنده : aramtarazdarya بازدید : 120